آنتوان چخوف

آنتوان پاولویچ چخوف (۲۹ ژانویه ۱۸۶۰ الی ۱۵ جولای ۱۹۰۴) نویسنده و نمایشنامه نویس شهیر روس است که تاثیر عمده ای در پیدایش و رشد داستانهای کوتاه در ادبیات مدرن معاصر داشته است. آنتوان فرزند سوم یک خانواده روس بود که در شهر بندری تاگانروک در ساحل دریای آزوف چشم به جهان گشود. پدرش پاول چخوف یک مغازه خوار و بار فروشی را اداره می کرد و مادرش زنی مهربان بود که فرزندانش را با روایت داستانهای سفرهایش سرگرم می کرد. وی که فرزند یک تاجر پارچه بود سالها قبل طول و عرض روسیه را به همراه پدرش گشته بود. چخوف کارش را با نوشتن داستانهای کوتاه طنزآمیز برای مجلات محلی زمانی که در دانشگاه موسکو تحصیل طب می کرد، آغاز کرد. این نوشته های به ظاهر کم اهمیت کم کم توجه قشر فرهیخته و همچنین عوام را جلب کرد به طوری که چخوف در سال ۱۸۸۷ و در حالیکه تنها ۲۷ سال سن داشت، موفق شد جایزه ادبی پوشکین را برای مجموعه داستانهای کوتاه At Dusk کسب کند. برای آشنائی با زندگی چخوف، مطالعه کتاب ارزشمند “چخوف” اثر هانری تروایا، که به قلم توانمند علی بهبهانی به فارسی ترجمه شده است، را توصیه می کنم. قطعه زیر از داستان میهمانی (The Party) انتخاب و ترجمه شده است:

«میزها را به تازگی در محوطه زیر درختان چیده بودند. از سماورها بخار بلند می شد و واسیلی و گریگوری با آن کتهای مشکی دنباله دار  و با آن دستکشهای سفید کش بافت مشغول آماده کردن بساط چای بودند. کالسکه هایی که اسباب و اثاثیه را آورده بودند، بر روی ساحل مقابل ساحل جزیره توقف کرده بودند و سبدها و بسته ها با قایق کوچکی شبیه قایق خودشان به داخل جزیره آورده شده بودند. فراشها، درشکه چی ها و حتی رعیتی که در قایق نشسته بود، ظاهر بسیار جدی روزهای جشن نام۱ را داشتند، از آن قیافه هائی که بیشتر بچه ها یا پیشخدمتها به خود می گیرند.

وقتی اولگا میهالونا مشغول دم کردن چای و ریختن چای تازه دم در اولین استکانها بود، مهمانها لیکور و شیرینی نوش جان می کردند. و بعد همان آشفتگی همیشگی و معمول این قبیل پیک نیکها هنگام صرف چای که جان میزبانان را به لبشان می رساند. گریگوری و واسیلی به زحمت سعی می کردند به همان سرعتی که مهمانان استکانهای خالی را به میهالونا می دادند، سینی چای را دور بگردانند. یکی درخواست چای تلخ می کرد و دیگری چای پررنگ، آن دیگری چای کم رنگ می خواست و چهارمی گفت که دیگر چای نمی نوشد. میهالونا باید تمامی اینها را به خاطر می سپرد. “ایوان پترویچ، شما بودید، چای تلخ می خواستید؟” یا “آقایون، کی چای کمرنگ خواسته بود؟” اما آن میهمانی که چای کمرنگ یا چای تلخ درخواست کرده بود، حالا دیگر در یک گفتگوی دلپذیر غرق شده بود و در نسیان متعاقب آن اولین استکان چای را که به او تعارف می شد، بر می داشت. کمی آن طرفتر چهره های درهم همچون سایه های سرگردان، در رفت و آمد بودند. آنها وانمود می کردند که در میان سبزه زار به دنبال قارچ می گردند یا به خواندن برچسبهای رو جعبه ها مشغولند. اینها همانهایی بودند که چای به آنها نرسیده بود. الگا میهالونا مرتب می پرسید: “شما چای میل کردید؟” و میهمانان هم در جواب می گفتند: “خواهش می کنم زحمت نکشید! من صبر می کنم”. اگرچه اینها اگر براستی می خواستند رعایت حال اولگا را بکنند، بهتر بود به جای صبر کردن، قدری عجله کنند.

آنهائیکه در بحث غرق شده بودند، هیچ عجله ای در نوشیدن چای باقیمانده در استکانهایشان نداشتند. بعضی حدود نیم ساعتی بود که استکانشان را نگه داشته بودند. اما بقیه، بخصوص آنهائیکه موقع شام حسابی خودشان را خجالت داده بودند، میز را ترک نمی کردند و همینطور استکان پشت استکان چای می نوشیدند به طوریکه اولگا میهالونا به زحمت تلاش می کرد در پر کردن فنجانها عقب نماند. یک جوان بذله گو پس از مزمزه کردن چایش، در حالیکه حبه قند بزرگی در دهان داشت، می گفت: “من خودم رو آدم گناهکاری می دونم چون عاشق اینم که خودم رو با گیاهان داروئی چینی خفه کنم” و دائماً در حالیکه آه بلندی می کشید در خواست چای می کرد “اگه ممکنه خواهش می کنم یه استکان چای دیگه برام بیارید”. همینطوری که چای می نوشید و حبه قند رو آروم آروم می جوید از اون لذت می برد و فکر می کرد که ظاهرش کاملاً یک تاجر موفق روس رو تداعی می کند.»

۱– یک مراسم باستانی در اروپا که بر اساس آن هر کدام از روزهای سال با یک نام خاص مرتبط دانسته شده و در آن روز برای تمام کسانی که نام تعمیدیشان با نام آن روز یکسان است، جشنی بر پا می شود. در روسیه دوران تزارها، این مراسم بسیار متداول بوده است و هنوز هم در بسیاری از کشورها همچون لهستان و اسلواکی جشن گرفته می شود. نک به wikipedia

منبع: سایت russianfoods

کل داستان را هم می توانید از اینجا مطالعه کنید

One Response

  1. سورملینا ۲۵ تیر ۱۳۸۷